بکش اون دودِ تریاکت ، بمیر از دستِ تنهایی
تو شهر و کوچه و بازار ، بمون از چهره پیدایی
چراغِ خونه خاموشِ ، بیا دست از سرش بردار
یه شمعی واسه خندیدن ، به دستِ مادرت بسپار
تو خود خواهی تو بدبینی ، تو بد قولی تو بی دینی
چه بی رحمی ازاین کارت ، زغال و لوله می چینی
خودت خسته دلت مرده ،و خویشان زنده پندارند
همش غمخوارن از دنیات ، ازاین بودن چقد زارند
پدر می لرزه از سرما ، و مادر جون خطر کرده
دلش در فکر بدبختی ، به کویت چون سفر کرده
برادر لحظه ی شادی ، فراموش کرده انگاری
نمی خواد نام تو باشد ، به روی قاب دیواری
چشای خواهرت اشکِ ، از اون روزی که تو رفتی
سیاده کردی دل نازش ، به دودِ روغن و نفتی
همه دورند از این ماتم ، از این نام و نشونِ زشت
فنا کردی یه دنیا عشق ، به ویرانی کشیدی خشت
نه همسر داری از دنیا ، نه فرزندی نه دلبندی
تو معتادی تو فریادی ، شدی در زندگی دردی
بخند از سرنوشتت باز ، تو گور لوله تریاکت
کدوم نشعه تو رو بوسید ، بخند از زیور چاکت
اراده کن بیا تو دل ، و صبر آویزه ی گوشت
تمنا می کنم برگرد ، همین فرصت در آغوشت
اگه موندی گدایی رو ، مسیرت مرگ و بیماری
بکن جامه ی مردی رو ، بپوش اون ذلّت و خواری
جاسم ثعلبی (حسّانی) 12/11/1392
:: برچسبها:
دردِ تریاک ,
:: بازدید از این مطلب : 1766
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0